گره گشایی کردن(زی وَ زَ دَ) گره باز کردن. مجازاً مشکلی را آسان کردن: بهوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گره گشایی کرد. صائب ادامه... گره باز کردن. مجازاً مشکلی را آسان کردن: بهوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گره گشایی کرد. صائب لغت نامه دهخدا
گره گشایی کردن باز کردن گره، آسان کردن کار کسیمشکل گشایی کردن: بهوش باش دلی را بسهو (بقهر) نخراشی بناخنی که توانی گره گشایی کرد. (صائب) ادامه... باز کردن گره، آسان کردن کار کسیمشکل گشایی کردن: بهوش باش دلی را بسهو (بقهر) نخراشی بناخنی که توانی گره گشایی کرد. (صائب) فرهنگ لغت هوشیار